شربت بخور خوب بشي!
چندين روز بود كه مريض شده بودي و چند بار هم دكتر بردمت ولي عزيزكم خيلي خانوم بودي و از صدقه سر داستانهايي كه ني ني ها مريض كيشن و تو مطب چيكار بايد كنن خوب همكاري ميكردي طوري كه خود دكترها تعجب ميكردن و منم وقتي ميديدم چقدر خانومي ميخواستم درسته قورتت بدم! خلاصه تو يكي از همون روزا صورت ماماني يه جوش زده بود كه تو هم خيلي دلسوزانه و با مهربوني گفتي مامان اوف شدي بليم دكتر دارو شربت بده بوخولي خوب بشي....قربون دل كوچيك و پاكت برم كه غصه يه جوش كوچولورو رو ميخوري ....