رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بهانه زندگی من

دغدغه تازه من!!

1391/10/20 9:38
نویسنده : مامانی
264 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا یه فکر از شیر گرفتنت افتادم ! نه بخاطر خودم ، به خاطر خودت .  وقتی خونه تنها میشیم همش دوست داری شیر بخوری  نمی تونم هیچ جوری حواستو پرت کنم  و با گریه و اون قیافه معصومت ملتماسمانه مه میخوای. چطور میتونم در مقابل اون چشمای پر از خواهش و نازت تاب بیارم ؟؟ واقعا سخته...!

دیشب برده بودمت پیش دکترت .از وزن گیریت راضی نبود  اصلا. با پیشنهاد از شیر گرفتنت موافق بود.

ولی انگار حالا من سست شدم!! اول از همه اینکه نکنه با اینکارم بهت ظلم میکنم که تا 2 سالگی بهت شیر خودمو ندم! و بعد بخاطر اون حس ناب و آرامش فوق العاده ای که بهم میدی وقتی داری شیره جونمو میمکی و اروم میشی بهت زل میزنم و شکر میکنم از بودنت ....از کنار من بودن و در آغوش   خودم آروم گرفتنت.

وقتی که داری مه میخوری و با دستت هوای اونیکی رو داری که یوقت در نره  ! و با انگشتات لمسش میکنی... وقتی که لالایی میخونمو تو مست خواب میشی و درحال نگاه کردن بهم خمار میشی و خوابت میبره... وقتی که از سر شیطنت در حال شیر خوردن صدا در میاری و نگام میکنی  و میخوای که منم  صداتو تقلید کنم و  میخندی....وقتی  بهم زل میزنی و منم میتونم تا عمق چشمای پاکتو ببینم ....نوازشت کنم ...صدای نفسهاتو بشنوم و دم و بازدمهاتو بشمرم... گرمای وجودتو روی تنم حس کنم که خدا میدونه چقدر ارامش بخشه....وقتی که از بودنت عشششششق میکنم و تو رو تاجاییکه میشه تو بغلم فشار میدم .....

آآه خدا چقدر حس عجیبیه ..... گویااین احساس مادری تا ابد سیری ناپذیره...!!

امیدوارم بتونم تصمیم درستی بگیرم . دخترکم ، عزیزکم، نفس مامانی، منو ببخش که  میخوام این حس دلبستگی رو که از ابتدای زندگیت باهاش آرامش پیدا میکردی رو ازت بگیرم .... هر چند می دونم  به نفع خودته.....

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)