بیست ماهه شدی عزیزکم
عزیز دل مامانی بیست ماهگی رو هم رد کردی و تواین ماه نشون دادی که یه پا خانووم شدی
از مهمترین اتفاقات این ماه خوب غذا خوردنته که به نسبت قبل خیلی بهتر شده و صبحا به بهونه غذا خوردن با گفتن اینکه مامان پاشو صبحونه بخوریم یا به به درست کن از خواب بیدارم میکنی و مثل اینکه خودت فهمیدی این موضوع یکی از چیزاییه که مامان مثل جت از جاش بلند میشه و بغلت میکنه با کمال میل برات صبحونه درست میکنه تا نوش جان کنی . البته گاهی هم تو محاسباتت اشتباه میکنی ! مثل امروز که بعد از نهار مامانی چشماشو بسته بود و میخواست یکم بخوابه و اومدی بالا سرش بوسش کردی و گفتی مامان پاشو صبجونه بخور !!
حرف زدنت هم تو این ماه پیشرفت خیلی خوبی داشته و با شیرین زبونیات کلی حال میکنم و سر کیف میام و چقدر لذت بخشه همکلام تو بشم وقتی با تلاش زیاد سعی میکنی جمله بسازی و بهم بفهمونی ....
یکی از کلماتی که این ماه خیلی استفاده میکنی کلمه جون یا همون "دون" به زبون خودته که بعد از اسمها میاری و البته بیشتر وقتایی که کارت گیره !! چون میدونی کسی بعد از شنیدن اسمش کنار کلمه دون تاب مقاومت در برابر خواسته های تورو نداره . همینطور وقتی که علی رو صدا میکنی و کاری داشته باشی میگی بابایی.....
یه اتفاق خوب این ماه هم چدا شدن جای خوابته البته صبحا که یکم تو خواب بی تابی میکنی و میام پیشت و تو بغلم میخوابی ...
عروسکم با اینکه با تک تک این کارهات نشون میدی که چقدر زود بزرگ شدی ولی ازت میخوام انقدر زود این دورانو پشت سر نگذاری ! که من با تک تک این کودکیات و شکوفه کردنات زندگی میکنم و سرشار از عشق میشم پس بذار این دوران تکرار نشدنی تا ابد تو ذهنم حکاکی بشه ....