سفر حج مادر جون و پاپا جون
آخرای اسفند ماه بود که نوبت حج رفتن مادر جون و پاپا جون شد. 21 اسفند ماه بود که رفتن . منم دوست داشتم آش پشت پا واسشون بپزم از اونجایی که آخرای ماه 6 باردایم بود و تقریبا دیگه داشت رو به سختی میرفت با کمک تجربی گرفتن از عزیز جون مقدار تقریبی خریدامو لیست کردم با بابایی و عمه سمیرا خرید کردیم و اومدیم خونه
گاز بزرگ و یه دیگ بزرگ از عزیز جون گرفتیم و آخر هفته از اونجایی که بالکن ما زیاد بزرگ نبود و بارندگی هم اونروزا بود وسایلو بردیم حیاط خلوت دایی احمد اینا که 2 تا طبقه پایینیمون بودن از صبح ساعت 7 شروع کردیم و تا 11-12 ظهر تموم شد با کمک عمه سمیرا و عمه سمیه و زن عمو پرستو . دست همگیشون درد نکنه آش خیییییییییلی خوشمزه ای هم شده بودو همه تعریف کردن .به همسایه های مادر جون اینا و همسایه های خودمون و دور و وریا و خانواده های من و بابایی دادیم و خیلی خوب تموم شد.
مادر جون و پاپا جون 2 فروردین اومدن و ما و داییها یه گوسفند گرفتیمو جلوی پاشون قربونی کردیم ...