رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بهانه زندگی من

يه روز خييييلي معمولي با رهاي شيطووون!!

1392/2/15 12:52
نویسنده : مامانی
231 بازدید
اشتراک گذاری
از خواب بيدار ميشيم و بعد از تلاشهاي زياد من براي خوردن  صبحونت شروع   ميكنم به خوردن صبحونه خودم كه يهو صداي گريه مياد از اتاق خوابمون  ميبينم بعلللله رها خانوم رفته سراغ كشوهاي لباس و مشغول كندوكاوه كه يهو از رو تخت تالاپي افتاده پايين .....بلندت ميكنم و ناز و نوازش و تاكيد اينكه مگه نگفته بودم نرو سراغ كشو لباسهاااا؟؟! مشغول جمع و جور لباسها ميشم و ميام ميبينم تو آشپزخونه كه بعلللله!رفتي سروقت قاشقها و چنگالهاي تو كابينت و همه پخش آشپزخونه ان .بي خيال  مشغول شستن ظرفاي صبحونه ميشم و ميبينم كه همينطووور داري پيشرفت!مي كني ايندفه رفتي سراغ ظرفاي نخود لوبيا و پخششون كردي رو زمين و ذوق ميكني  بعد ميري سراغ كابينت بعدي كه پر از وسايل شكستنين ولي با غرولند من درِ كابينت رو ميبندي و ميري سراغ كابينت ظروف پلاستيكي منم بي خيال ميرم سراغ مرتب كردن تخت خواب كه يه صداي آشنايي ميشنوم كه بعععله! رها خانوووم ايندفعه رفته سروقت برنج ها و كاسه كاسه برنج رو ميريزه زمين و با ديدن من هول ميشه و ميگه وااااي ژيخت و يه قيافه حق به جانب كه انگار خرزو خان ريخته و جنابعالي روحتم خبر نداره  ......دوباره مشغول جمع كردن برنج ها ميشم و به اميد اينكه مادر وقتي اومد خونمون بدم بهش برام پاكشون كنه و برش گردونم تو جابرنجي كه دوباررره يه صدااايي اومد ....واااي رها چي شكوندي؟؟؟؟ اومدم تو اتاق خواب و ديدم بععللله!رها خانوممون اينبار رفته بالاي ميز توالت و عطرا و كرمها و اسپري و خلاصه هر چي دم دستش بوده از اون بالا  يكي يكي انداخته و يكيشون خورده به لبه زير سيگاري و شكوندتش كلي هم شيشه خورده اون وسطه   با وسايل كشوها كه خاليشون كردي با بدبختي تورو از اون بالا ميارمت پايين و غرغر كنان ميگم كه بري تو اتاقت و محض رضاي خدا حداقل يه نگاهي به اسباب بازيات كني! حالا  از اونجايي هم كه شما از شنيدن كلمه جاروبرقي هم ميترسي چه برسه به روشن كردنش دونه به دونه تكه هاي شيشه خورده رو از رو زمين جمع ميكنم و تو هم  در اين حين بيكار ننشستي و لگوها و عروسكا و كتاباتو  مياري ميندازي وسط هال.ميخوام پاشم برم نپتونو بيارم واسه محكم كاري كه نكنه شيشه خورده اي از دستم در رفته باشه و تو پات بره خداي نكرده كه دوباره يه صداي كوبيده شدن روي زمين و بعد گريه بلند تو شنيده ميشه حراسون خودمو بهت ميرسونم و ميبينم كه بعععلللله!رها خانوم ميخواسته از رو مبلا بياد بشينه رو اُپن آشپزخونه ولي برگشتي و افتادي رو زمين در حالي كه به فاصله سي سانتيمتري از مبل يه ميز بزرگ قرار داره با لبه هاي تيز وااااي يه لحظه فكر كردم اگه سرت خورده بود به ميز چي؟؟؟؟؟؟ كه  ديگه دااااغ ميكنم و عليرغم ميل باطنيم دعوات ميكنم و داد ميزنم كه مگه روزي چندصد بار بگم نييييا اين بالا چرااااا حرف گوش نمي كني تو بچه؟؟؟؟؟؟؟! ولي دلم طاقت نمياره و  تويي كه همچنان در حال گريه كردني و نادمانه!نگام ميكني رو بغلت ميكنم و نااازت ميكنم  حالا من ميمونم و اين خونه آشفته و يه رهاي شيطون بلاي زلزله و يه عااالمه كااار نكرده ....اي خداااا به كدومشون برسم؟؟؟! اينا فقط نمونه هاي كوچيكي از شيرين كاريا و شيطونياي رها خانومه ،خييييلي كوچيك!!!!
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مانلی
25 اردیبهشت 92 16:15
وای قربون شیطونیای رها خانوم خوشگل بشم من