رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بهانه زندگی من

عشق سیری ناپذیرم به تو!

1392/2/4 15:10
نویسنده : مامانی
191 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح رفتی آب بازی تو استخرت مثل اکثر صبحایی که بیرون نمی ریم وقتی اومدی بیرون خسته بودی و خواب آلود نهار رو که با هزار ناز وقربون صدقه بهت دادم و رفتیم رو تختت که برات کتاب بخونم و بخوابی ولی مثل اینکه خیلی خسته بودی و نق میزدی برات داستان میگفتم و بغلت کردم دوتا دستاتو گوله کردی و تو بغلم خوابت برد وقتی خوابیدی نگااات میکردم ....

خدایا این عزیز منه؟؟ این موجود پاک و دوست داشتنی از منه؟؟ متعلق به منه؟؟ چقدر من باید خوشبخت باشم که مامان این فرشته باشم ؟؟ مگه من چیکار کردم که لایق این همه خوشبختیم ؟؟

شروع کردم به بوسه بارون کردنت خوابت سنگین بود و من میتونستم یه دلِ سیر بوست کنم .... ولی مگه این دلم سیرمونی داشت؟؟ با هر بوسه حریصتر میشدم و عاشقتر .... خدایا این چه حسیه ؟؟ این چه عشقیه که در وجودم هر لحظه بزرگتر و بیشتر میشه ؟؟ پس چرا سیراب نمیشم از عشقت ؟؟ از بوی نفست؟؟ عطر تنت؟؟ حاضر بودم تا دنیا دنیاست همینجوری تو بغلم بخوابی و من نگاهت کنم و باهات حرف بزنم و هر از گاهی از پوست ابریشمی تنت بوسه بچینم .....

ولی یه لحظه یادم اومد که بیام و این مطلبو تو وبت بنویسم که مثل هزااااااااران مطلب دیگه از یادم نره واست بنویسم ....

خوشبختی الانمو هیچوقت فراموش نکنم .... که با خوندن این مطلب یادم بمونه که من چقدر خوشبخت بودم و هستتتتتتتم ...

خدایا نمی خوام لحظه ای رو بدون دخترم .... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)