رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بهانه زندگی من

یه اتفاق خیییییییییییلی تلخ

1391/5/24 8:13
نویسنده : مامانی
305 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش که داشتم اتو میکردم اتفاقی که همیشه ازش میترسیدم افتاد

چجوری آخه؟؟؟ من که انقدر مواظب بودم و همیشه از نیم متری اتو هم رد میشدی من تنم میلرزید 

الان که دارم اینو مینویسم گریم گرفته کاش من کاش تمام بدن من میسوخت و پای ظریفت آسیب نمی دید 

عزیزکم فدای اون صبوریت بشم که انقدر تحملت بالاست ...

در کمال ناباوری میز اتو افتاد و تو که در فاصله 1 متری داشتی رد میشدی از اونجا .... اتو از اون فاصله افتاد روی پات .... فدات بشم مامانی هر روز که میخوام زخمتو پانسمان کنم وقتی میبینم خون میزنه بیرون که هنوز ترمیم نشده که چقدر عمیق سوخته به خودم لعنت میفرستم نمی دونم اشتباهم چی بود ولی به خودم لعنت می فرستم  آخه چرا منی که زیر میز اتو بودم نسوختم چرا اتو باید اونهمه جلوتر اونم رو پای تو میفتاد؟؟

الهی من پر پر بشمو درد کشیدنتو نبینم مامانی بمیرم واست عسلم .... چند روزیه بخاطر زخم پات نمی تونم کفش پات کنم و ببرمت پارک تو که عاشق سر سره بودی حالا دیگه تقریبا خونه نشینم یا اگه جایی بریم آزاد نیستی که خودت راه بری و قدم بزنی و بیشتر تو بغلی مگه اینکه تو خونه باشی و کفش احتیاج نباشه ...

چقدر این روزها عذاب آوره دیدن زخمت دیدن پای کوچولوی پانسمان شدت 

امیدوارم هیچ مادری این روزها و صحنه ها رو تجربه نکنه ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مريم
24 مرداد 91 9:21
مامان جون رهاي عزيز سلام خيلي خيلي ناراحت شدم از اين پيش آمد ولي قربونت بشم هيچ ماماني دلش نمي خواد ني ني اش آسيب ببينه انشاءالله زودتر پاي گلت خوب بشه و ديگه از اين اتفاقا نيفته

قربونت عزیزم ممنون از دلداریت ولی وقتی می بینم واقعا اعصابم خورد میشه