رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بهانه زندگی من

يكي بود،يكي نبوود....!

1392/6/4 0:49
نویسنده : مامانی
165 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزكم! يكي از كارايي كه جديداً ياد گرفتي قصه گفتنه !با اون لحن كودكانه و شيرينت قصه هاتو با "يكي بود يكي نبود ،زير گنبد كبود "،شروع ميكني و با "قصه ما به سر رسيد كلاغه به خونش نرسيد"تموم ميكني. جالبتر از همه متن قصه هاته كه يا درباره گرگ شيطون بلاست يا درباره حيوونايي كه اسباب بازيهاي همديگه رو ميگيرن و تو از زبون اونا ميگي ...نكن...نميخوام....نميدمش....و در آخر با خوبي و خوشي و بغل كردن و صلح،همه چي تموم ميشه.قربون دل كوچولوت برم كه دنياي تو خلاصه شدن تو اين قصه هات....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)